مقاله آذر ماجدی در نقد حزب کمونیست ایران- کومه له، تحت عنوان "کومه له و تلاقی گرایش های سیاسی - اجتماعی، یک خصلت پایه ای و همیشگی" با چنان برخورد زشت و موهنی از جانب کومه له روبرو شد، که علیرغم آنکه در سال های اخیر شاهد فرو ریزی استانداردهای متمدنانه در برخورد و نقد در میان جنبش چپ بوده ایم، باز بسیار متعجب شدم. نوشته آذر ماجدی کاملا سیاسی و محترمانه است. آذر ماجدی کومه له را مورد نقد سیاسی قرار داده است. سه تن از کادرهای کومه له ظاهرا چشمان را بسته اند و دهان را با خشم و عصبانیت متعصبانه ای باز کرده اند. بقول خودشان: "نمیخواهند به محتوای نوشته ایشان بپردازند." روشن است. چون اگر به محتوای نقد می پرداختند، بالاجبار مودب تر و سیاسی تر می نوشتند.
جالب اینجاست که یکی از نویسندگان این هجونامه ها، خانم ثریا مرادی، تاکنون هیچ اثر و آثاری از ایشان در وب سایت ها دیده نشده بود. باحتمال قوی این اولین نوشته منتشره توسط این خانم است و در آن به فحاشی رکیک علیه کمونیست ها پرداخته اند. مایلم بدانم که ایشان تاکنون مطلبی با این لحن خطاب به ناسیونالیست های قومی نوشته اند؟ مایلم بدانم که ایشان که در برخورد به آذر ماجدی، یک کمونیست قدیمی و برجسته و فعال سرشناس حقوق زن، دست در کیسه ادبیات کلاه مخملی و شرق زده ضد زن می کند، تاکنون ناسیونالیسم و ناسیونالیست های کرد را در کردستان عراق برای سرکوب زنان، خشونت علیه زنان، و مثله کردن آنها محکوم کرده است؟ مایلم بدانم که چنین خشم و بد دهنی حاصل از آن هیچگاه نسبت به ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق بخاطر سرکوب کارگران و زحمتکشان و زنانی که تحت سلطه ناسیونالیسم کرد به سرنوشتی بدتر از سابق گرفتار آمده اند، فوران زده است؟
برایم سخت است بپذیرم که فرهنگ این جریان این چنین سقوط کرده باشد. بسیاری بر تغییر فرهنگ عقب مانده ضد زن در کومه له پس از پیوستن آن به جریان مارکسیسم انقلابی شهادت می دهند. مبارزه علیه عقب ماندگی، زن ستیزی و مردسالاری و ناسیونالیسمی که در خدمت بازتولید این پدیده ها قرار داشت یکی از ارکان فعالیت حزب کمونیست ایران در ده سال اول حیاتش بود.
برایم بسیار جای تاسف دارد که مشاهده کنم، عضو کمیته مرکزی این حزب اکنون با این لحن عقبمانده با یک کمونیست و مبارز قدیمی صحبت کند. این عین فرهنگ شرق زده است که جریانات چپ ایران را نیز تحت تسلط خود دارد. بمحض اینکه نقدی که متوجه شان شده از جانب یک زن است، چارواداری ترین و نازل ترین فرهنگ شرق زده و مذهبی را بسوی منتقد روان می کنند. کافی است جنسیت منتقد مونث باشد تا اینها هر گونه فکل کراوات را باز کنند، صحبت هایی که در دفاع از حقوق زن می زنند را از یاد ببرند، کلاه مخملی بسر گذارند و بکوشند که منتقد را بخیال خودشان سر جایش بنشانند: "زن هم مگر جرئت می کند، پا از گلیم خود بیرون بگذارد؟!"
سیروان پرتونوری یکی دیگر از کادرهایی است که این فرهنگ لمپنی را بنمایش گذاشته است. آنچنان لحن این نامه شنیع و نازل است که حتی نمی توان از آن نقل قول کرد. زن ستیزی عریان، عقب ماندگی فرهنگی ناسیونالیستی – اسلامی این نوشته بسیار زننده است. اما از لابلای این لحن موهن نکاتی را می شود تشخیص داد، همان فرهنگ عقب مانده ناسیونالیستی، "خارج و داخل" مبنای نقد این آقا است. اما جالب اینجاست که این آقایی که دارد زندگی در اروپا را به ریشخند می گیرد، قادر نیست آرزو و رویای خویش برای پرواز به اروپا و رفتن به پلاژهای آنرا پنهان کند. دم خروس از زیر ژست مبارزاتی "داخل کشوری و سر کوه" بیرون می زند. بعلاوه، آنگونه که از گفته ایشان می توان استنتاج کرد، تمام مبارزات ایشان در اردوگاه کومه له در کردستان عراق "حمام آفتاب گرفتن است"!
این اداهای پوپولیستی مبارزه در "داخل" و در شرایط "سخت" را تمام کنید. این اداها در همان زمان، پیش از جدایی کمونیسم کارگری، پاسخ گرفت. خوشبختانه تمام رهبری تان هم یا همیشه یا بخش عمده زندگی شان را در اروپا بسر می برند. زیر سایه و حمایت مالی جلال طالبانی خوشنام دفتر و اردوگاه داشتن که اینهمه فخرفروشی لازم ندارد.
یک نکته دیگر را نیز باید یادآور شد. باید به این مدافعین خشمگین بی منطق سیاسی اعلام کرد که سازمانی که به "مام جلال" بمناسبت دستیابی به پست ریاست جمهوری عراق تبریک می گوید، حزبی که در مقابل رنج و درد، فقر و استثمار کارگران و مردم زحمتکش در کردستان عراق و تحت سلطه ناسیونالیسم کرد، همواره سکوت کرده است؛ حزبی که هیچگاه ناسیونالیسم کرد را در سرکوب خشن و خونین زنان در کردستان عراق محکوم نکرده است؛ حزبی که تحت عنوان پوچ "دیپلماسی" با ناسیونالیسم سرکوبگر، دزد و فاسد مماشات می کند و برای دستیابی به امکانات مادی علیه تمام سرکوب و ستمی که بر مردم روا می دارند لام تا کام سخن به لب نمی آورد؛ مجاز نیست به مارکس و کمونیسم ارجاع دهد. این حزب مدتهاست اصول آزادیخواهانه یک مبارزه کمونیستی را زیر پا گذارده است. یکی از هشدارهای جدی منصور حکمت به کومه له در آن زمان همین رابطه نامیمون و غیر کمونیستی، همین مماشات با دولت عراق در آن زمان و دولت ناسیونالیست کرد پس از آن بود.
کمونیسم کارگری در میان مردم کردستان بسیار معتبر و عزیز است. این شرایط سردرگمی و دلسردی که پس از مرگ منصور حکمت و اتفاقات ناگوار در حزب کمونیست کارگری پدید آمد، در حال زائل شدن است. توجه به منصور حکمت در شهرهای کردستان بسیار زیاد است. روی آوری به حزب اتحاد کمونیسم کارگری سریعا رو به رشد است. جنبش کمونیسم کارگری دارد در شهرهای کردستان زیر پرچم مارکس و منصور حکمت متحد و منسجم می شود. *